۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

از بي آبي تا آبرساني

ديگر وقتش رسيده كه برويم سراغ سيستم  اداراتي كه خلق خوش و حس خوب انجام وظيفه كارمندان آن باعث شد تا صبر اينجانب به سر آمده و شروع به نوشتن كنم.

شروع داستان    Episode 1:

براي دريافت فرم امتياز متر يا همان كنتر به بخش واردات صادرات! رياست ابرساني رفتم كه از قضا با ورود بنده عزيزان خسته از كار و ديپرس شده بر سر سفره ظهر خود براي صرف نهار تشرف بردند و اما بابه بيچاره كه گويا پستش(سمتش) هنوز به آن اندازه نريسده بود كه با آنان بر سر يك سفره نشيند مشغول نوشيدن چاي شيرين به همراه مقداري نان بود. و جايتان خالي چنان چاي را هوش ميكرد! كه گويا در حال نوشيدن شراب ناب سليمانيست. (نكته اينجاست كه در اداره هميشه بيشترين كار اداري را همان بابه دم دروازه انجام ميدهد تا مامورين پشت چوكي نشسته. باور نداريد برويد بانك براي تحويلي پول ! يا صد جاي ديگر كه احتياج به امضا و مهر داريد.) البته درين گفته اندكي مبالغه نيز شده .

خوب باز به بيراهه رفتم ، بنده چون حوصله دوباره امدن را نداشتم اندكي يعني حدود 20 دقيقه كه براي ما افغانها اصلا وقتي نيست منتظر مانده و موفق شدم فرم را با ارايه صفايي خانه كه برگه مربوط به مالكيت خانه است دريافت نمايم.

نكته : اين اولين و اخرين اقداميست كه براي آن به فردا امدن نياز نشد.

2 روز بعد :

فرم بايد براي تاييد مالكيت خانه به رياست شاروالي(شهرداري) و مديريت ناحيه مربوطه ميرفت . مرحله بسيار سخت و طاقت فرسا  ، اما خسته نشويد من از اين مرحله جان سالم بدر بردم و فقط 8 دقيقه وقت مصرف شد، با تشكر از دوست عزيزم كه در آن شعبه كار ميكرد.

نكته : صفايي خانه كه از مدت تحويلي پول آن يك ماهي ميگذشت توسط شخص دوستم با اضافه كردن چند دندانه دوماه تمديد شد و مرا از شر انتظار در بانك درين پريشان حالي نجات داد .  البته من ديروز آن را يك ماه ديگر نيز تمديد نمودم با همان روش دوستم ولي حيف كه ديگر سال 86 تمام ميشد و بيشتر از 30-12 جا نداشت.

هیچ نظری موجود نیست: